... یا لطیف ...
اللّهمَّ عجِّل لِولیکَ الفَرَج....
+ : سلام دختـــــــر...چطوری؟ اُجایی (کجایی) ؟ چیچا میعُنی (چیکار میکنی) ؟......آخی....گریه نَعُن (نکُن) . من میام.باشه ؟ من اومدم.خدافظ...
و گوشی را قطع میکند.بعد می آید سمت مامانش که دقیقا اینجوری نگاهش میکند و میگوید:مامان کاری نداری؟خدافظ.
مامانش می گوید:کجا میری علی جان؟با کی حرف میزدی؟
برمیگردد زل میزند راست راست توی چشم های مامانش و میگوید :دختر بود.میرم پیشش.خدافظ.
دست راستش را هم مثل این پهلوان ها با کشش و ریتم خاصی می آورد بالای سرش ثابت نگه میدارد و میگوید خدافظ و میرود مثلا.
مامانش دقیقا با همین قیافه رفتنش را نگاه میکند.
یک اُعجوبه ای شده این علی ما که خدا می داند.باور کنید برای مریمِ ما که همیشه نقشه می کشد خودش عروسش را انتخاب کند با فلان معیار های خاص،این عین عذاب الهی است.
ثانیه ثانیه های زندگیتون لبریز از عشق
علیرضا